چون گلوگير است زخم عشق تو

شاعر : عطار

من چگونه پيش زخمت دم زنمچون گلوگير است زخم عشق تو
زخمي آيد راي از مرهم زنمکافرم گر پيش روي تو مرا
تا قدم بر گنبد اعظم زنممي‌روم در عشق هم‌بر با فريد
بي تو دستي شاد چون برهم زنمدست مي ندهد که بي تو دم زنم
تا دم درد تو با همدم زنمکو مرا در درد عشقش همدمي
گر زنم دم بي تو نامحرم زنمني که بي تو دم نيارم زد از آنک
خوش نباشد گر نفس بي غم زنماز غم من چون تو خوشدل مي‌شوي
تا دو عالم را به يک دم کم زنمبا تو بايد از دوعالم يک دمم
بانگ بر خيل بني آدم زنمگر ز دوري جاي بانگت بشنوم
بر سپاه جمله‌ي عالم زنمگر دهد يک مژه‌ي تو ياربم
تا برين فيروزه‌گون طارم زنمپيش لعلت سنگ برخواهم گرفت
پيشم آيد لاف جام جم زنمنفي تهمت را چو جام لعل تو
گرچه زخمت بر جگر محکم زنمگفته بودي دم مزن از زخم من